از وقتي كه قدرت تشخيص پيدا كردم، چشمم به كتابي افتاد كه بر روي طاقچهي برخي از منازل و مساجد در پارچهاي سبز پيچيده شده بود. كتابي قطور، كه ادعا ميشد كلام خداوند است. كتابي كه مقلّدانه و از روي تعصب آن را ارج مينهاديم، به احترامش بلند شده و در صف مدارس هر وقت خوانده ميشد، ساكت شده و بدان گوش ميداديم. هنگام مراسم تعزيه از بلندگوي مساجد طنين آن به گوش ميرسيد و بر سر قبور توسط افرادي - در قبال دريافت مبالغی- خوانده ميشد. گاهگاهي هم براي شفاي بيماران، حفاظت از حيوانات اهلي و وضع حمل زنان باردار بدان متوسل می شدند. در سريالهاي تلويزيوني هم مشاهده مينموديم كه هنگام مسافرت، افرادي از زير آن رد ميشدند. در ماه رمضان هم صفحاتي از آن را ورق زده و بدون تأمل چند صفحهاي از آن را مطالعه ميكرديم. يادم است در اتاقي كه اين كتاب وجود داشت، جرأت خوابيدن نداشته و نوعي بيم وهراس نامشخص از آن داشتیم. بعضي اوقات تعدادي از دوستانم در مشاجرات خود قرآن را با كتابهايي چون بوستان و گلستانِ سعدي يا مثنوي مولوي مقايسه كرده و ادعا داشتند: منحصر به فردی قرآن به اندازه ی همین كتابها بوده،وهمچنان که اين كتاب ها برگرفته از افکار بشری هستند و منشأ الهي ندارند قرآن نیز کلام محمّد می باشد. من هم كه توانايي مقابلهي منطقي با آنها را نداشتم، متعصبانه در مقام دفاع از اين كتاب، گاهي متوسّل به خشونت شده وحتّی با آنها دچار درگيري فيزيكي نيز ميشدم. در اين ميان آن چه برايم جاي تعجب داشت اين بود : با وجود قداستی که برای این کتاب قایل بودیم و در رفع مرافعات، درگيريها و انجام معاملات از آن سود ميبرديم ولي در بين كتابهاي دوران تحصيلي کمتر به قرآن بها میدادیم و چندين برابر اين كتاب، به درسهايي چون رياضي، شيمي، فيزيك و زيستشناسي و... اهميّت داده و براي آن وقت ميگذاشتيم. بدين منوال سالهاي عمرم سپري شد و دوران دبيرستان و چهار سالهي دانشگاه را نيز سپري كردم؛ در طول اين مدت تعصّبات مذهبي و توجّه به مسائل فقهي و اختلافي، دينداري من را تحت پوشش خويش قرار داده بود. پس از سپري نمودن دوران تحصيل در دانشگاه، جهت تدريس راهي شهرستان كامياران شده و مدّت دو سال را در آن شهرستان به تدريس مشغول شدم؛ پس از آن فرم انتقالي درون استاني را پر نموده و با موافقت ادارهي كل، راهي شهرستان سقز شده و چند سالي هم در دبيرستانهاي اين شهرستان مشغول تدريس شدم؛ تا چشم باز كردم 30 سال از عمرم گذشته بود. نگاهي به گذشته و تأمّلي در حال و آينده، مرا به فكری عميق فرو برد. گذشتهاي با فراز و نشيبهاي فراوان، خوشي و ناخوشيهاي متنوع و آمال و آرزوهاي زياد، سختيهاي ناشي از مرگِ مادر، فقر و تنگدستي، پراكندگيِ اعضاي خانواده و خوشحاليهاي ناشي از رسيدن به آمال و آرزوهاي دنيوي، آرزوهايي كه تا دستيابي به آنها خوشايند و رؤیايي بودند، منتظرعید بودن، تعطيلي در آن و دريافت عيدي از بزرگترها، گرفتن نمرهي بيست در درسها، برد در بازيها و مسابقات كودكانه، پيروزي تيمهاي مورد علاقه، گوشهاي از آرزوهای دوران كودكي و نوجوانيم بود كه تا لحظهي برآورده شدن، جذاب و شيرين بودند. قبولي در دانشگاه، ازدواج، استخدام در آموزش و پرورش و داشتن فرزنداني سالم نيز گوشهاي از آرزوهاي دوران 30 سالهي زندگيم بودند كه با برآورده شدن آنها شاد شده و مقلدانه شكري بر زبان میآوردم. تأمل در آينده و اين كه بايستي در مقطعي نامعلوم از زندگي دنيوي با تمام آمال و آرزوها و زيور و زينتهاي دنيوي، وداع نموده وجز چند متر پارچه نصيبی نخواهم بُرد و نگاهی به حال که آدميان با وجودي كه سرانجام خويش را دفن در زير خروارها خاك ميدانند ولي به هر زَر، زور و تزويري متوسل ميشوند تا كاخهاي زرين خويش را برافرازند و به هر رذيلهي اخلاقي - دروغ، خيانت، نمامی، جاسوسي و... - پناه میبرند تا شايد موقعيّتي مادي براي خويش كسب کنند و وجههای اجتماعي جهت اغفال مردم به دست آورند تا ازاین طریق آرامش و آسايشی دروغين برای خود به بهاي سلب آسايش از ديگران کسب کنند، فکرکردن به آینده و این که چه فرجامی درپیش روی من قرار دارد و این خوردن و خوابیدنهای تکراری و آمال و آرزوهای غیرقابل اشباع و سیریناپذیر کی پایان میپذیرد، مرا به فکر عمیقی فرو برد...
با خود این شعر سعدی را خواندم:
هردم از عمر میرود نفسی
ای که پنجاه رفت و در خوابی
خجل آن که رفت و کار نساخت
خواب نوشینِ بامدادِ رحیل
هر که آمد و عمارتی نو ساخت
و آن دگر پخت همچنین هوسی
عمر برف است و آفتاب تموز
ای تهیدست رفته در بازار
هر که مزروع خود بخورد، بخوید
چون نگه میکنم نماند بسی
مگر این پنج روزه دریابی
کوسرحلت زدند و بار نساخت
باز دارد پیاده را از سبیل
رفت و منزل به دیگری پرداخت
و این عمارت نبرد به سر کسی
اندکی مانده و خواجه غرّه هنوز
ترسَمَت پر نیاوری دستار
وقت خرمنش خوشه باید چید
کلیات سعدی ص12
نمیدانستم چه کنم، مدّتی گیج و از خود بیخود بودم تا یک دفعه به یاد همان کتابی افتادم که ادّعا میشد، کلام خداست. از روی کنجکاوی و این که شاید به جواب سؤالاتم برسم، تفسیر نور دکتر خرّمدل را تهیّه و با نهایت دقّت و تأمّل شروع به مطالعهی آن نمودم.
اوّلين مطلبي كه پس از قرائت و تدبُّر درآیات قرآن برايم حاصل شد، اين بود كه جامعه بر خلاف ادعايش در تبعيت از فرامين الهي و آموزههاي ديني، توجه چنداني به برنامههاي پروردگار نشان نداده و در بسياري موارد آيات قرآني را در راستاي توجيه رفتار غلط و دستيابي به اهداف و مقاصد خويش به كار ميبرد. احزاب و گروههاي اسلامي هم كه ادعاي پيروي از دستورات خداوند را دارند، از متون ديني استفادهي ابزاري نموده و در جهت بر حق بودنِ ـ فرقيهي ناجيه ناميدن ـ حزب و گروه خويش و طرد و نفي دیگرِ احزاب بهره ميجويند. آنها به تفسير و تأويل آيات قرآن در راستاي تكفير ديگران، به خصوص علماي ديني، دادن مجوز ترور و قتل و غيبت و بدگويي كساني كه همانند آنها نميانديشند، پرداخته و آيات قرآني را در جهت تحميل عقايد خود بر ديگران و سلب اختيار و آزاديِ عقيده و نظر به كار ميگيرند. با وجود اين همه دلايل مبيّن و روشن در جهت اثبات الوهيّت و ربوبيّت پروردگار در قرآن، براي خداوند شريكاني در فريادرسي و تشريع قايل شده و حاجات خويش را از غیر خدا طلب و به بندگان زنده و مرده جهت رفع احتياجات خويش پناه میبرند. قوانين بشري و صادره از پارلمانهاي كشورهاي مختلف را بر قوانين خداوند ترجيح ميدهند. حتّي عدهاي قباحت را به حدي رساندهاند كه با پناه بردن به سكولاريسم خواهان حذف دين و قوانين آن از سطح زندگي اجتماعي، سياسي، اقتصادي و به اصطلاح از سطح جامعه هستند. خلاصه از خداوند و كلامش جهت بهرهوري اقتصادي و بالا بردن موقعيّت سياسي و اجتماعي دنيوي خويش بهره جسته و چهرهي كريهي از دين را به واسطهي عملكرد غلط خويش به نمايش می گذارند.
اشارهي قرآن به مبارزه با سرچشمهي فساد در كليهي جوامع (فساد سياسي و اقتصادي) مرا بيشتر شيفتهي اين كتاب آسماني نمود. مبارزهاي كه در طول تاريخ بشري توسط انبياء عليه تمامي نمادهاي ظلم و استبداد - كه آدميان را به بردگي گرفته- رهبري شده و در قالب داستانهايي نغز و آموزنده در قرآن آمده است؛ مرارتها و ناراحتي که انبيا در راستاي ريشهكني اين دو فساد ـ سیاسی و اقتصادی ـ متحمل شده بودند، مرا متألم و دردمند ميكرد، سختيهايي كه بعضی اوقات به قيمت فداکردن جان شان، آوارگي، شكنجه و آزارهايي طاقت فرسا تمام ميشد. همين جا بود كه به راز مقابله ی جوامع با پيامبران و اين كتاب آسمانی، در طول اعصار گذشته و در عصر حاضر كه در شبكههاي مختلف رسانهاي و روزنامهها انجام ميپذيرد، پي بردم.
اشارهي قرآن به حيات پس از مرگ از جمله مسائلي بود كه بسيار مورد توجّهم قرار گرفت. اتصال زندگي دنيا به حيات ابديِ اخروي و در راستاي هم قرار دادن اين دو جهان سبب شد، بسياري از دغدغههاي فكري و بحرانهاي رواني را كه از همان دوران نوجواني و جواني برايم آغاز شده بود، حل کند.
هميشه وقتي به جامعه ی اطراف خويش و ساير جوامع مينگريستم؛ تضادها و شکافهای طبقاتي را در ذهنم مرور ميكردم، تفاوت استعداد افراد در برخورداري از مواهب الهي و بسياري ديگر از نابرابريها را ازذهن میگذراندم، آن وقت که فاصله ی كوخ نشينان تا كاخ نشينان را در نظر ميآوردم، وقتي به افرادِ بيبهره از لذتهاي مادي كه در سختترين شرايط زندگي، بدون پدر و مادر و به دور از آسايشهاي زندگي دنيوي ـ زيردست نامادري و ناپدري بزرگ ميشوند ـ فكر ميكردم. آن وقت كه به دختران و پسران بيبهره از جمال با معلوليتهاي جسمي و ذهني و فاقد اعضاء نگاه ميكردم و در رفتار ديوانگان و گداها تأمل مینمودم و از سوی ديگر افرادي بهرهمند از تمامي امكانات رفاهي، سوار بر ماشين های آخرين مدل را مشاهده میکردم که گَرد روزگار بر چهرهشان نمينشيند و بازيگران سينما و بازیکنان فوتبال را در نظر میآوردم که با دريافت پولهاي كلان و كسب شهرت و آوازه به حيات دنيوي خويش ادامه ميهند؛ در برابر همهی این تضادها و تفاوتها، متحيّر شده واز علّت آنها گيج و سرگردان ميشدم؛ تا اين كه مطالعهي قرآن و اشاره ی آن به معاد و حيات پس از مرگ، آرامش وصف ناپذيری را بر روح و روانم افکند و در پناه چنين جهانبيني نیرومندی؛ اين كه آدميان با مرگ از اين حيات كوتاه دنيوي به حيات ابدي قدم ميگذارند و مقايسهي اين دو حيات، بسياري از بحرانهاي روحي و رواني و سؤالات ذهنيم حل شد.
اشارهي قرآن به حيات پس از مرگ در معنا بخشي به زندگي و كاهش بسياري از درد و رنجهايم مؤثر افتاد. قبلاً تصورم بر اين بود كه پس از مرگ، جسد ماديِ بدن آدميان در اثر پوسيدگي به مواد معدني تبديل شده و جزئي از خاك ميشود ولي تأكيد قرآن روي زندگي ابدیِ اخروي و بهره مندی از لذّتهاي مادي و معنوي آن جهان، سختيها و نابرابريهاي حيات زودگذر دنيوي را ـ كه همچون ثانيههايي در برابرسالها عمر به حساب ميآيندـ برايم قابل تحمّل مينمود. تصور اين كه فردی ثانيههاي حيات دنيوي خود را در برابر حيات بینهایت و ابدیِ اخروي ـ با فقر و بيبهره از بسياري از لذّتهاي دنيوي و با انواع معلوليّتها و مشكلات جسمي ـ سپري كند؛ به شرط شاکر وصابر بودن برای همیشه در رضوان الهي به سرمیبرد؛ با ایمان به آموزه های قرآنی در مورد قیامت و زندگی پس از مرگ برايم آسانتر شد. درضمن این فهم که ناراحتيهاي دنيوي با بخشش گناهان ومسؤولیت کمتری که بردوش آدمی مینهند، زمینهساز خوشیهای اخروی خواهند شد، آرامشم را چند برابر مینمود. (کسی که فاقد یکی از اعضای وجودش است، از گناهان مربوط به آن عضو در امان مانده، و مسؤولیّتش در قبال این امانت الهی کمتر میشود.)
متوجّه شدم که براستی يكي از مهمترين آموزههاي ديني و ارزشهاي اخلاقيِ قرآن، مفهوم آخرتگرايي است؛ یعنی توجّه و برنامهريزي براي هر دو حيات دنيوي و اخروی. بدينگونه كه خداوند براي سعادت هر دو دنياي انسانها برنامهريزي كرده و آنها را در طول هم- با اين تفاوت كه حيات دنيوي محدود ولي حيات اخروي ابدی است- قرار ميدهدکه چنين رويكردي در تفكرات امانیستي و قوانين و اصول اخلاقي بشري ناديده گرفته ميشود.[1]
هر چه بيشتر در قرآن كريم تأمُّل و تدبُّر ميكردم بيشتر شيفتهي آن شده و به غير بشري بودن آن پي میبردم. اشارهي قرآن به گذشته و آينده، نهی از آزتعدی و دست درازی به مال مردم وتعدّی به مال یتیم (بقره/188، نساء/ 2 و6 و10و29)، اتّحاد در راه حقّ و نهی از پراکندگی و اختلاف (آلعمران/103 و 105 و 152، انفال/46و63، شوری/14، بقره/102، حجرات12) اخلاص در نیکوکاری و نهی از ریا و تزویر (انفال/47، ماعون/4 تا 6، بقره/264، نساء/38) نهی از استهزا، مسخرهکردن، عیبجویی، لقب بد دادن، غیبت، طعن و سخن چینی (حجرات/11و12، قلم/10، زخرف/32، توبه/79، بقره/67) اصلاح جامعه و نهی از تباهکاری و ایجاد فتنه و کشتن راهنمایان دینی (مائده/32و33، اعراف/56 و 85، رعد/25، قصص/77 و 83، بقره/37 و 11و 12و 30و191و87 و205 و61 و60، هود/88 و 11و 85) امانتداری و نهی از خیانت (نسا/58، انفال/27، مؤمنون/8، بقره/283، آلعمران/75) توصیه به اندیشیدن و نهی از پیروی کورکورانه (نحل/80 و 81، اعراف/179، بقره/170، مائده/104، انعام/50، یونس/78، انبیا/52 و 54، شعرا/74، زخرف/22و23، یوسف/108، رعد/16، حجّ/46) بخشیدن و عفوکردن و فرونشاندن خشم (آلعمران/134 و 155، نساء/149، اعراف/199، شورا/40 و 37 و 42، بقره/178 و 109 و 52، نور/22، تغابن/14)بررسی خبر و عدم اطمینان به خبر فاسقان (حجرات/6، نسا94) نهی از پست و خوارشمردن دیگران (شعرا/111، بقره/13، هود/27، فرقان/42، عبس/ 1 تا 3) نهی از پوشاندن حقّ و متشبّه کردن آن بر مردم (بقره/159و160و42 و 174 و 147، آلعمران/187و71) درستی وزن و پیمانه (شعرا/181 و 183، مطفّفین/1 تا 5، یوسف/59، رحمن/7 تا 9) مهمان نوازی (هود/78، یوسف/59، ذاریات/26، هود/69) نهی از مکر و حیله، خدعه، کینه و عداوت (یوسف/52 و 5 و 28 و 102، فاطر/42و43، حشر/10) مشورت در کارها (آلعمران/159، شوری/38، طلاق/6) نهی از کتمانِ گواهی، شهادت درست دادن (نساء/135، بقره/283، معارج/33) نهی از قطع رحم (بقره/27، محمّد/22، انفال/75) تأكيد بر اجراي عدالت حتّي در حقّ دشمنان و آزادي عقيده، ارائهي برنامهها و راه كارهايي در جهت مبارزه با حاكمانِ مستبد و ظالم و رفع حاجات مستمندان و مسكينان، ارزشگذاري آدميان نه بر اساس موقعيّتهاي دنيوي، مسايل اقتصادي، سياسي و عشيرهاي، بلکه برمبنای تقوي كه شرایطِ مشارکت یکسان وتوان رقابت برای همه در اين عرصه وجود دارد وتلاش در جهتيكسانسازي آدميان از هر تيره و نژاد و با هر رتبهي اجتماعي و از همه مهمتر اشارهي قرآن به پارهاي از حقايق علمي در زمينههاي علوم تجربي، اعم از فيزيك، زيست، نجوم، رياضات و ... بيشتر مايهي تأسُّف و ناراحتيم ميشد كه چرا با وجود داشتن چنين گنجينهي سعادت بخشي، زودتر سراغش نیامده و از آموزههاي رهايي بخشش استفاده نكردهام.[2]
بخشي ديگر از آيات قرآن را در اشاره به اصول و ارزشهاي اخلاقي یافتم كه تمامي ابعاد وجود انساني را تحت پوشش خود قرار داده و به بيان حقوق و تكاليف افراد نسبت به خود، اعضاي خانواده، جامعه و ساير جوامع ديگر ميپردازد. به گونهاي كه افراد در سايهي ارزشهاي اخلاقي، حقوق و تكاليف فردي، آزادانه ميتوانند عقايد خويش را انتخاب و جهت ارجگذاري به مقام والاي عقل، از نوشيدن شراب منع شده و در راستاي حفاظت از نفس، حتّی حق تجاوز به جان خويش را ندارند. وظايف فرد در قبال فرزندان، همسر، پدر و مادر، همسايه، خويشاوندان و ساير افراد جامعه به وسيلهي همین ارزشهاي اخلاقي سامان ميپذيرد و در اين راستا افراد از دروغگويي، نمامي، غيبت، مسخره كردن افراد، دادن القاب زشت به ديگران، جاسوسي و ساير رذايل اخلاقي منع شده و به نيكي نسبت به پدر و مادر (حتي در صورت اختلاف عقيدتي) انجام صلهي رحم نسبت به خويشاوندان، رعايت عدالت حتي در برخورد با دشمنان، عدم اهانت به عقايد و باورهاي ديگران و بسياري ديگر از فضايل اخلاقي توصيه ميشوند. افراد موظفاند به واسطهي امر شوري در فعاليتهاي سياسي و انتخاب حاكمان نقش داشته و از طريق امر به معروف و نهي از منكر كه تجلي مدرن آن به شكل شبكه هاي رسانهاي آزاد و مستقل و روزنامه و احزاب است به نقد رفتار حاكمان و ساير كارگزاران حكومتِ اسلامي بپردازند. در راستاي سامان دهي به مسائل اقتصادي و مبارزه با فساد اقتصادي، ضمن اصالت دادن به فرد و جامعه و به رسميّت شناختن مالكيّت خصوصيِ آحاد جامعه اعم از زن و مرد، از طريق حرام نمودن غش، ربا، احتكار، خیانت در ترازو و واجب نمودن زكات و توصيه به صدقه و انفاق، سعي مینماید از شكاف طبقاتي كه ممكن است بين افراد جامعه به وجود آيد، جلوگيري كند. ازدواج را جهت به رسميّت شناختن غريزهي جنسي و بقاي نسل در جامعه نهادينه كرده و از طريق حرام نمودن همجنس بازي و روابط نامشروع بين افراد جامعه در جهت حفظ و نگهداري و دفاع از ناموس و نسل قدم برداشته و از رشد و شيوع بسياري از بيماريهاي مقاربتي جلوگيري ميكند. از طريق واجب نمودن حجاب براي زن و مرد و كنترل نگاه، به غريزهي جنسي سر و سامان داده و محيط امن و آرام را براي تلاش و فعاليت و به دور از هوي و هوس و تجاوز و خشونت عليه افراد ضعيف جامعه فراهم ميآورد.[3] يكي دیگر از ويژگيهاي بارز و برجستهي اين پيام آسماني را درفرا زماني بودن و فرا مكاني بودن آن یافتم؛ اين كه این قرآن تمامي افرادی که اين پيام را به درستي دريافت ميدارند و در سايهي آن به اقناع دروني ميرسند، مخاطب خویش قرار میدهد؛ [4] زيرا پروردگار مقرّر داشته است.
[وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا] اسراء/15
«و ما (هيچ شخص و قومي را) مجازات نخواهيم كرد، مگر اين كه پيغمبري (براي آنان مبعوث و) روان سازيم. »
متوجّه شدم که در بُعد عبادات و ساير مسائل مربوط به توحيد و معاد - جهت تربيت روحي و رواني انسانها و بالا بردن معنويت و ايجاد تزكيه در ايشان- هر آن چه براي آدمي لازم است چيزي را فروگذار ننموده، هرچند در سایر ابعاد و در باب معاملات، سياسات و امور اجتماعي و خانوادگي به كليات و اصولي ثابت كه مطابق فطرت ثابت بشري است پرداخته و جزئيات را به عقول بشري و استنباط در پرتو اين كليات واگذار نموده است.
به هر آیهای که مینگریستم و در هر آموزهای که تأمل مینمودم بیشتر به بی نظیری و غیربشری بودن آن پی میبردم. به همین دلیل آرامشی وصفناپذیر سراسر وجودم را فراگرفت و از اینکه برای همیشه مونسی را در کنار خویش داشتم که در میان ناملایمات و سختیهای دنیوی میتواند همدم تنهائیها، سامان بخش افکار و اندیشهها و ورد زبانم در بیداری باشد در پوست خویش نمیگنجیدم و به خاطر اینکه با خواندن قرآن، خویشتن را مخاطب پروردگار عالمیان تصوّر میکردم بسیار خوشحال بودم؛ به همین دلیل تصمیم گرفتم خوشحالی و آرامش خویش را با اطرافیانم در میان گذاشته وایشان را نیز بهرهمند از مواهب این پیام سعادت بخش نمایم. همان وقت متوجه شدم که یکی از دلایل کمرنگ شدن نقش قرآن و عدم توجّه افراد به این پیام سعادتبخش، عملکرد ناصواب و شبهات فروانی است که توسط دشمنان دانا و دوستان نادان علیه آن ترویج و تبلیغ میشود؛ به همین دلیل تصمیم گرفتم درحد توان و با توجه به میزان توانایی و منابع در اختیار در یک مجموعهی شش جلدی ضمن ارائهی شبهات به نقد علمی و عقلی آنها همّت گماشته تا سهمی ناچیز در زدودن غبارهای تیره و تاری داشته باشم که میخواهندجلو تشعشعات حیاتبخش این آخرین پیام را بگیرند. امید است که مقبول بارگاه الهی افتد.
ادامه دارد...
والسلام
پاورقیها
----------------
[1]ـ همان جا به یاد شبهات و حملاتی که از سوی رسانههای مختلف، علیه قرآن مبنی بر فرق گذاشتن میان زنان و مردان ابراز میشود، افتادم. افرادي كه از برخي قوانين مربوط به اسلام در مورد زنان كه بر اساس در نظر گرفتن تفاوت جسمي و روحي آنان صادر شده است، ناراحت و خشمگيناند و فريادهاي حقوق بشرخواهانهی آنان گوش فلك را كر كرده است؛ بايستي بدانند که اگر قرار بر اعتراض به حقوق و مواهب باشد، اين تفاوتها در ميان ساير انسانها از جمله مردان نيز ديده ميشود و اگر تمامي هستي به موقعيت خويش در اين كرهي خاكي اعتراض كنند، چه بسا نظام هستي به هم میخورد و اصل حيات مختل ميشود. پس چه بهتر که همهی آدمیان به جاي مقابله و مبارزه با سنن پروردگار در جهان آفرينش و تلاش در راستاي يكسانسازي و مرد نمودن زنان، اين تفاوتها را در جهت سامان دادن به زندگي اجتماعي و در راستای هدف خلقت به رسميت شناخته و نيروي خويش را در اين راستا هدر ندهند؛ چرا كه ايستادن در برابر سنن پروردگار، سرانجامي جز شكستِ خفتبار نخواهد داشت. پس بيائید و كلام پروردگار را بشنوید كه خلقِ دو جنس براي ايفاي نقشِ خليفهگريِ آدميان در اين كرهي خاكي با ويژگيهاي جسمي و روحي متفاوت و بقاي نسل، امري ضروری است و تفاوت در برخي قوانين نه به دليل تفاوت در انسانيت آنها بلكه در راستاي اجراي عدالت و بهرهمندي از حقوق بر اساس توانايي و استعدادهاي آنهاست. هرچند نميتوان اين را ناديده گرفت كه زنان در طول تاريخ قربانيِ تفكرات مردسالارانه و برداشتهاي غلط از دين و عرف حاكم بر جوامع شدهاند كه ارتباطي با دين پروردگار ندارد.
[2]ـ همان وقت پی بردم در عصري كه افراد خود را فداي افكار غلط و نادرست مينمايند و حتي در مواقعي جان خويش را در راه تعصّبات بيارزش قومي و قبيلهاي، دفاع از عقايد باطل خويش، ارضاي هوي و هوسهاي شخصي، پرستش بتان زميني اعم از انسان، حيوان و اشياء فدا ميكنند؛ مطالعهي اين كتاب آسماني و دفاع نكردن از آن و صرف هزينهی جانی و مالی در راه برنامههاي آن و پروردگار زمين و آسمانها، نميتواند هيچگونه توجيه معقولي داشته باشد.
[3]ـ حال ما چه قايل به حسن و قبح ذاتي اخلاقيات باشيم (معتزله و شيعه) و اخلاقيات را برون ديني تصور كنيم و چه همانند اشاعره قايل به اين باشيم كه اخلاقیات درون ديني هستند و از سوي خداوند جهت سعادت آدميان ارسال شده است (محدوديتِ داناييِ انسان در قياس با پيچيدگي عمل و پيامدهاي آن، به خصوص در حيات اخروي، عدم شناخت انسان از تمام ابعاد وجودي خويش و متأثرشدن عقل از هوي و هوس اين ادعا را توجيه ميكند كه عقل به تنهايي در شناخت وظايف اخلاقي انسان كفايت نميكند،) در هر حال اشارهي قرآن به آن همه اصول و ارزشهاي اخلاقي و از آن مهمتر ضمانت و اجراي آنها به دليل كنترل نمودن افراد از درون (ناظر بودن خداوند بر اعمال آدميان و وعدهی سعادت يا شقاوت اخروي) بيانگر غیربشری و بینظیر بودن اين كتاب است.
[4]ـ براین مبنا این پیام باید به گونهاي باشد كه آدميان در هر سطح علمي و در تمامي اعصار و مكانها تا روز رستاخيز بتوانند، در سايهي آن سعادت دنيوي و اخروي خويش را تضمين نموده و بتوانند از آموزههاي آن در سايهي عقلانيت و عدالت دفاع نمايند.
نظرات
بدوننام
17 اسفند 1390 - 01:43عالیست. اما اشعار سعدی را درهم وبر هم نوشته اید.
مقاله کاملن بی محتوا و بی ارزش است تنها چیزی که ارزش خواندن دارد همین چند شعر سعدی شیرازی است که نویسنده آنها را هم درهم و برهم نوشته است۰